نویسنده: صلاحالدین خدیو
شعر زبان مشترک جهان و شاعران بزرگ، قوم و خویش هم و میراث دار و نگاهبان جوهر عینی انسانیتند. شاعران محمل گوهرین درک انسان در آیینه برون تراویدگی خود و شعر بینه تصدیق این حقیقت است. احمد شاملو، محمود درویش و شیرکو بیکس سه ابر شاعر نامور معاصر، ترجمان رسای تعبیر پیشگفته هستند. شگفتا این سه تن غیر از این ملتقا، در هنگامه مرگ نیز بهم رسیدند. مرگ این شاعران بزرگ ایرانی، فلسطینی و کرد هر سه در مرداد/ اوت انفاق افتاد و امسال به ترتیب هفده، هشت و چهار سال از کوچ ابدیشان گذشت.
تازه این هم تنها وجه اشتراکشان نبود؛ پرکاری، کسب جوایز معتبر داخلی و بین المللی و پرداختن به مضامین عاشقانه و انسانی دیگر ویژگی مشترک آنان بود. هر سه به نوعی انسان گرایی اخلاقی باور داشتند، در جستجوی عدالت و آزادی بودند و زبان عشق در کام در انتظار سپیده دم جان سپردند.
همذات پنداری میان شیرکو و شاملو از رهگذر تشابه های پیشگفته و نیز دوستی دیرهنگام اما استواری که در اواخر عمر شاعر ایرانی میان آنها پا گرفت، در سالهای اخیر به باوری رایج و راسخ تبدیل شده است. علیرغم این امر اما کمتر به همسانیها و شباهتهای شگفت انگیز شیرکو و محمود درویش پرداخته می شود.
درویش که دو روز پیش هشتمین سالگرد درگذشتش بود، بیشتر از هر شاعر دیگر صدای رسای مردم فلسطین بود. شگفتا در شعر فلسطین هم بسان دهه هفتاد و هشتاد کردستان که دوگانه شیرکو/ په شیو رایج بود، کم کم نام درویش از سمیح القاسم دیگر شاعر مقاومت فلسطین پرآوازه تر شد و طنینی بلندتر یافت. در کردستان صدامزده هم از دهه نود دقیقا این اتفاق رخ داد و شیرکو سلطان بلامنازع شعر کردی شد.
درویش درست مانند شیرکو پرکار بود، وارد مبارزات سیاسی شد و در جنبش فتح و سازمان آزادیبخش فلسطین منصب و مسئولیت گرفت. جالب اینکه مانند شیرکو در اوایل دهه نود پس از تشکیل حکومت خودگردان فلسطین از مسئولیتهایش در فتح کناره گیری نمود. دولت منطقه ای کردستان و دولت خودمختار فلسطین تقریبا همزمان با هم و به ترتیب در سالهای 1992 و 1993 پا گرفتند و شاعر شوریده کرد در نخستین کابینه آن وزیر فرهنگ بود.
شیرکو هم مانند درویش که مرثیه سرا و سوگوار آوارگی مردم فلسطین در قرن بیست بود، راوی اصلی رنج و حرمان و انفال کردهای عراق بود. امپراطور شعر هم در جنبش ایلول مشارکت داشت و هم اصلی ترین سیمای ادبی جنبشی بود که ققنوس آسا از خاکستر شکست 1975 سر برآورد. این خیزش نوین البته پس از دوازده سال به فجایع حلبچه و انفال منتهی و شیرکو بارها از نزدیک مرگ ملتش و رستاخیز دوباره آن را مشاهده کرد. دهه هفتاد و هشتاد و مصایب آن جهان شعری شیرکو را ساخت و پس از آن هرچه گفت و نوشت، طعم تلخ شکست و فاجعه را با خود داشت.
می توان گفت درویش نیز به این درد گرفتار آمد. ایمان لایزالی که تا دهه هفتاد و حتی هشتاد به تغییر جهان و پیشرفت تاریخ وجود داشت، جایش را به سرخوردگی عمیق دهه نود داد. درویش چپگرا که زمانی در این سرخوشی جهانگیر سهیم بود و از نقطه عزیمتی انترناسیونالیستی حساب شعر و ادبیات دولت یهود را از اشغالگری آن جدا می نمود، خود را در مواجهه با برآمدن گرایشات راستگرایانه افراطی در اسرائیل و بی اعتقادی آن به راه حل دو دولت یکه و تنها احساس کرد.
گفتیم که تناظر دقیق و یک به یکی که میان دو شاعر کرد و فلسطینی برقرار است، از شباهتهای میان آنان و الف. بامداد جدیتر و استوارتر است. با این وصف در میان افکار عمومی و حتی جامعه ادبی کرد چندان به اولی پرداخته نشده. چرا؟ شاید به این دلیل که نسل پس از 1991 کردستان عراق آشنایی چندانی با زبان عربی ندارند و بالطبع ارتباط وثیق و پربار و پرکاری که نسلهای قبل با ادبیات عرب داشتند، تا حد زیادی گسیخته و از میان رفته است.
دلیل دوم اما شایان تامل بیشتری است. تا قبل از دهه نود همذات پنداری میان کردها و فلسطینیها در میان افکار عمومی، جامعه روشنفکری و احزاب سیاسی کرد عراق امری رایج و باوری راسخ بود. هنوز ارتباطات پنهانی و گاه و بیگاه میان جنبش بارزانی و تل آویو برملا نشده و اتحادیه میهنی کردستان هم یک جنبش فلسطینی گرای ناب و ارتدوکس بود و متحدان خود را در میان جناحهای چپگرا و رادیکال ساف می جست.
اریک هابزباوم مورخ انگلیسی می گوید در سالهای جنگ دوم جهانی که یهودیان در کوره های آدمسوزی هیتلر جزغاله می شدند، به طرزی غریب چپ بودن معادل یهودی بودن شده بود. در دهه های شصت و هفتاد میلادی اما ورق برگشت و فلسطین در ژئو فرهنگ سیاست رادیکال در طرازی جهانی ارج و اعتباری بی نظیر یافت. در این سالها چپ بودن به معنای فلسطینی بودن بود. دفتر روزگار اما در دهه نود ورقی دیگر خورد و حتی در کردستان انگاره هم سرنوشتی کردها و یهودیان پدید آمد. پنداری باطل و مبتنی بر توهم که مفروض اصلی آن این همانی بین مساله یهود – مساله ای عمیقا غربی و دارای ریشه های
الهیاتی مسیحی – با رنج کردها در مرده ریگ امپراطوری عثمانی بود. به زبان ساده این مفروض بر یکسان گرفتن ظالم و مظلوم و جلاد و شهید استوار بود.
نسبت میان شیرکو و درویش البته در این گرد و غبار گم شد. هرچند این گرد و خاکها موقتی و فروخفتنی هستند. منطق شعر و زبان شعر که محل برون داد گوهر انسانی است، روزی راه خود را در تاریکی می گشاید و فراتر از مرزها و زبانها و مذاهب احمد و محمود و ” شیر آهن کوههای ” خود را در کنار هم و در پناه خود قرار می دهد.